فکر کنم هیچ چیزی بدتر از یک رییس احمق تو این دنیا نیست .
الان نزدیک دو ماه هست که به دلیل احمق بودن این آقا من دست به سیاه و سفید نمی زنم یعنی شده از بیکاری جان بکنم اما کار نه!
اما این احمق آقای لبنانی به دلبل نفهم بودن متوجه این قضیه نشده و همچنان با اصرار زیاد می خواد که روز تعطیل سر کار بیاییم.
منم اومدم نشستم کارای خودم رو می کنم (با بی میلی) و البته جالب هست که دوستان هندی همگی اومدن سر کار بی کم و کاست. همه هم خوشحال و بیکار جالبیش اینه که هر از گاهی صدای آهنگ هندی میاد و یک آقایی که با صدای زنونه روی آهنگ می خونه.
الان دلم می خواست چند تا درخت وسط دفتر بود و ما می تونستیم با هم برقصیم.
یعنی تو یک همچین جایی کار می کنم من